دهی است از دهستان سوسن بخش ایزه شهرستان اهواز، در 48 هزارگزی شمال خاوری ایزه، کوهستانی و گرمسیر است و 190 تن سکنه فارس و بختیاری دارد، آبش از چشمه، محصولش گندم و جو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایزه شهرستان اهواز، در 48 هزارگزی شمال خاوری ایزه، کوهستانی و گرمسیر است و 190 تن سکنه فارس و بختیاری دارد، آبش از چشمه، محصولش گندم و جو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
حالت و کیفیت شاهباز، بازی کودکان که یکی شاه و یکی وزیر و یکی میراخور ویکی مقصر بود، (یادداشت مؤلف)، بازی شاه و وزیر، چیره دستی و تسلط، (فرهنگ فارسی معین)
حالت و کیفیت شاهباز، بازی کودکان که یکی شاه و یکی وزیر و یکی میراخور ویکی مقصر بود، (یادداشت مؤلف)، بازی شاه و وزیر، چیره دستی و تسلط، (فرهنگ فارسی معین)
کاسه گردانی. نوعی از رقص و بازی است از عالم شیشه بازی و صراحی بازی وتحقیق آن است که کاسه باز کسی باشد که خرقه میپوشد واز زیر خرقه ظرفها برمی آرد و در مصطلحات نوشته که دو سه کاسۀ چینی پر آب میکنند و کاسه بازان واژگون شده کاسها بر پشت گذارند و بتحریک سرین آن را بجنبانندو بدوش خود رسانند و قطره ای آب از آن نمیریزد و مجازاً بمعنی مکاری و حیله گری آید. (غیاث) : کاسۀ لاله اگر بشکست بر جای خود است ز آنکه جای کاسه بازی مغز سنگ خاره نیست. کمال الدین
کاسه گردانی. نوعی از رقص و بازی است از عالم شیشه بازی و صراحی بازی وتحقیق آن است که کاسه باز کسی باشد که خرقه میپوشد واز زیر خرقه ظرفها برمی آرد و در مصطلحات نوشته که دو سه کاسۀ چینی پر آب میکنند و کاسه بازان واژگون شده کاسها بر پشت گذارند و بتحریک سرین آن را بجنبانندو بدوش خود رسانند و قطره ای آب از آن نمیریزد و مجازاً بمعنی مکاری و حیله گری آید. (غیاث) : کاسۀ لاله اگر بشکست بر جای خود است ز آنکه جای کاسه بازی مغز سنگ خاره نیست. کمال الدین
چاره گری. چاره اندیشی. مصلحت اندیشی. تدبیر. تأمل و تفکر: اگر دشمنی ترکتازی کند رقیب حرم چاره سازی کند. نظامی. به افکندنش چاره سازی کنند و ز او دعوی بی نیازی کنند. نظامی. شب و روز بی چاره سازی نیم در این پرده با خود ببازی نیم. نظامی. بسی کردند مردان چاره سازی ندیدند از یکی زن راستبازی. نظامی. حدیث بنده را در چاره سازی بساطی هست با لختی درازی. نظامی. ، علاج خواهی. درمان پذیری. شفاطلبی. سلامت خواهی: دل دوش هزار چاره سازی میکرد با وعده دوست عشق بازی میکرد. عسجدی. دانست کز آن خیالبازی کارش نرسد بچاره سازی. نظامی. آن سوخته را به دلنوازی آرندز راه چاره سازی. نظامی. گفت ای پسر این چه جای بازی است بشتاب که جای چاره سازی است. نظامی. در پردۀ آن خیالبازی بیچاره شدم ز چاره سازی. نظامی. زید از غم آن بت طرازی مشغول شده به چاره سازی. نظامی. در چاره سازی بخود درمبند که بسیار تلخی بود سودمند. نظامی. ، حیله گری. نیرنگ بازی. دغل کاری: جهاندیده پر دانش افراسیاب جز از چاره سازی نبیند بخواب. فردوسی. به چاره سازی با خصم تو همی کوشم که ’مروزی’ را کاراوفتاده با ’رازی’. سوزنی. نیم من مرد ناز او که با این چاره سازیها دلم چون خر بگل درماند از آن ناز بخروارش. مجیر بیلقانی. چو مجنون سر مکش درعشقبازی چو لیلی پاک شو در چاره سازی. نظامی. چو گرگ افزون بود در چاره سازی شبان را کرد باید خرقه بازی. نظامی. گهی جستن بغمزه چاره سازی گهی کردن ببوسه نردبازی. نظامی
چاره گری. چاره اندیشی. مصلحت اندیشی. تدبیر. تأمل و تفکر: اگر دشمنی ترکتازی کند رقیب حرم چاره سازی کند. نظامی. به افکندنش چاره سازی کنند و ز او دعوی بی نیازی کنند. نظامی. شب و روز بی چاره سازی نیم در این پرده با خود ببازی نیم. نظامی. بسی کردند مردان چاره سازی ندیدند از یکی زن راستبازی. نظامی. حدیث بنده را در چاره سازی بساطی هست با لختی درازی. نظامی. ، علاج خواهی. درمان پذیری. شفاطلبی. سلامت خواهی: دل دوش هزار چاره سازی میکرد با وعده دوست عشق بازی میکرد. عسجدی. دانست کز آن خیالبازی کارش نرسد بچاره سازی. نظامی. آن سوخته را به دلنوازی آرندز راه چاره سازی. نظامی. گفت ای پسر این چه جای بازی است بشتاب که جای چاره سازی است. نظامی. در پردۀ آن خیالبازی بیچاره شدم ز چاره سازی. نظامی. زید از غم آن بت طرازی مشغول شده به چاره سازی. نظامی. در چاره سازی بخود درمبند که بسیار تلخی بود سودمند. نظامی. ، حیله گری. نیرنگ بازی. دغل کاری: جهاندیده پر دانش افراسیاب جز از چاره سازی نبیند بخواب. فردوسی. به چاره سازی با خصم تو همی کوشم که ’مروزی’ را کاراوفتاده با ’رازی’. سوزنی. نیم من مرد ناز او که با این چاره سازیها دلم چون خر بگل درماند از آن ناز بخروارش. مجیر بیلقانی. چو مجنون سر مکش درعشقبازی چو لیلی پاک شو در چاره سازی. نظامی. چو گرگ افزون بود در چاره سازی شبان را کرد باید خرقه بازی. نظامی. گهی جستن بغمزه چاره سازی گهی کردن ببوسه نردبازی. نظامی
دهی است از دهستان خورخورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. واقع در 40 هزارگزی باختر دیواندره بین عزیزآباد و گاوکج. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری. 148 تن سکنه دارد که سنی مذهب و کردی زبانند. آب این ده از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خورخورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. واقع در 40 هزارگزی باختر دیواندره بین عزیزآباد و گاوکج. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری. 148 تن سکنه دارد که سنی مذهب و کردی زبانند. آب این ده از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
بازی با کاسه و آن چنین است که دو سه کاسه چینی را پر آب کنند و کاسه بازان واژگون شده کاسه ها بر پشت گذارند و بتحریک سرین آن را جنبانند و بدوش خود رسانند در حالی که قطره ای آب از آن آن نریزد: (کاسه لاله اگر بشکست بر جای خود است ز انکه جای کاسه بازی مغز سنگ خاره نیست) (کمال الدین)، بیرون آوردن ظرفها از زیر خرقه برای تفریح تماشا گران، مکاری حیله گری
بازی با کاسه و آن چنین است که دو سه کاسه چینی را پر آب کنند و کاسه بازان واژگون شده کاسه ها بر پشت گذارند و بتحریک سرین آن را جنبانند و بدوش خود رسانند در حالی که قطره ای آب از آن آن نریزد: (کاسه لاله اگر بشکست بر جای خود است ز انکه جای کاسه بازی مغز سنگ خاره نیست) (کمال الدین)، بیرون آوردن ظرفها از زیر خرقه برای تفریح تماشا گران، مکاری حیله گری
بازی با کاسه و آن چنین است که دو سه کاسه چینی را پر آب کنند و کاسه بازان واژگون شده کاسه ها بر پشت گذارند و به تحریک سرین آن را جنبانند و به دوش خود رسانند در حالی که قطره ای آب از آن نریزد، بیرون آوردن ظرف ها از زیر
بازی با کاسه و آن چنین است که دو سه کاسه چینی را پر آب کنند و کاسه بازان واژگون شده کاسه ها بر پشت گذارند و به تحریک سرین آن را جنبانند و به دوش خود رسانند در حالی که قطره ای آب از آن نریزد، بیرون آوردن ظرف ها از زیر